نبرد بین حاکمیت و فعالان جنبش های اجتماعی بیش از گذشته جدی شده است


مصاحبه کارآنلاين با فواد شمس

* برخلاف این دیدگاه منسوخ که همواره می‌خواهد بر سر حداقل‌های ناموجود وارد پروسه وحدت شود باید خواست‌های حداکثری را بیان کرد که بتوان بر مبنی آن تعداد زیاد از بدنه دانشجویی را با خود هم راه کرد. و در نهایت به اشکال نوین سازماندهی این بدنه عظیم دانشجویی فکر کرد.


در ماه اخير بطور قابل توجهی بر ابعاد سرکوب فعالين دانششجوئی افزوده شده است. بنظر شما دليل آن چيست؟ آيا جمهوری اسلامی سياست جديدی را نسبت به جنبش دانشجوئی در پيش گرفته است؟


البته در تاریخ چند دهه ی اخیر همواره حاکمیت به انحای مختلف به سرکوب جنبش های اجتماعی و از جمله جنبش دانشجویی دست زده است. و این پروسه سرکوب امری به هم پیوسته و ادامه دار است و این سرکوب های اخیر نیز امری جدید نیست، بلکه ادامه پروسه گذشته است. اما در شرایط کنونی به خاطر حاد شدن تضاد های موجود در جامعه که دانشگاه نیز جزئی از آن است، نبرد بین حاکمیت و فعالان جنبش های اجتماعی بیش از گذشته جدی شده است و بر همین اساس حاکمیت برخورد های خود را در جامعه تشدید کرده است که نمونه های مختلف آن را هر روزه در برخورد با مبارزات طبقه کارگر و زنان و جوانان در سطح جامعه می توانیم ببينيم. و در همین راستا برخورد ها در دانشگاه ها نیز تشدید شده است.

در ميان بخشي از دانشجويان، احزاب، سازمان ها و شخصيت هاي سياسي در داخل و خارج از كشوربا توجه به افزايش سركوب دانشجويان و نيز اخراج، بركناري و بازنشستگي زودرس اساتيد، اين تحليل مطرح است كه جريان حاکم در تدارك و زمينه چيني براي انجام انقلاب فرهنگي دوم در سطح دانشگاه هاي ايران است. از نظر شما دولت احمدي نژاد از شرايط و امكانات لازم براي انجام انقلاب فرهنگي دوم برخوردار است؟ آيا حاكميت با توجه به تجربه انقلاب فرهنگي اول و نيز شرايط امروز دانشگاه ها آمادگي تحميل چنين هزينه سنگيني را براي جامعه دارد؟


البته به نظر من شرایط کنونی با شرایط جامعه در دوران ضد انقلاب ضدفرهنگی اول متفاوت است. در آن زمان حاکمت بدنه قابل توجهی هم در جامعه و هم در دانشگاه داشت. اما اکنون اکثریت جامعه و البته بدنه اصلی دانشجویان با سیاست های کلی نظام هم راه نیستند و بعضا مخالف هستند. البته این بدان معنا نیست که این اکثریت بزرگ مخالفت عملی نیز با حاکمیت سازمان می دهند، بلکه در حالت انتظار به سر می برند. برای همین من فکر نمی کنم پروژه ضد انقلاب ضدفرهنگی حاکمیت بتواند به وسعت و شدت پروژه دهه 60 باشد. اما در اشکال دیگری اکنون کلید خورده است. اخراج و تعلیق تعداد زیادی از فعالان دانشجویی، تعطیلی نشریات دانشجویی، تعطیلی کانون های فرهنگی و اجتماعی دانشجویان، حتی برخورد با تشکل های سیاسی که زمانی همسو حاکمیت و بازوی سرکوب آنان بودند. مثل انجمن ها اسلامی. و بازنشسته کردن برخی از اساتید را می توان آغاز یک پروسه بلند مدت تر برای به کنترل در آوردن دانشگاه دانست. اما این جا باید دو نکته را در نظر گرفت. یکی آن که دانشگاه جدا از کلیت جامعه نیست و اگر حاکمیت نتواند کلیت جامعه را به انحای مختلف به زیر تسلط خود در آورد در مورد دانشگاه هم نمی تواند این کار را بکند. و نکته ی دیگر آن است که اکثریت بزرگی از دانشجویان با آن که دغدغه سیاسی ندارند و احتمالا فعالیت مشخص سیاسی و اجتماعی انجام نمی دهند اما به طور قطع با سیاست های فرهنگی و اجتماعی حاکمیت فعلی هم همراه نیستند و در آینده مشکلات عدیده ای برای حاکمیت به وجود خواهند آورد.

دانشجويان و دانشگاهيان براي مقابله با انجام انقلاب فرهنگي دوم توسط دولت احمدي نژاد چه تدابير و راهكارهايي را مي بايست تدارك ببينند؟

این جا لازم است که این تذکر را بدهم که بسیار ساده انگارانه است که اگر پروژه ای که بر آن نام انقلاب فرهنگی دوم نهاده اید، را تنها محصول دولت احمدی نژاد بدانید. به نظر من این پروژه با مختصاتی که نام بردم تنها خواست دولت احمدی نژاد نیست، بلکه خواست تمامی حاکمیت جمهوری اسلامی و حتی بخش های وسیعی از کسانی است که با کلیت جمهوری اسلامی همراه هستند، اما اکنون در قدرت نیستند. در همین زمینه می توانید حملات برخی از اصلاح طلبان دوم خردادی در نشریاتشان به فعالان دانشجویی چپ مثل مقالات اخیر ( علوی تبار، جلائی پور، مردیها و..) و سخنان کروبی در دیدار با برخی از دانشجویان پلی تکنیکی که اتهامات واهی را به دانشجویان چپ منتسب کرد و همچنین بیانیه اخیر نهضت آزادی در زمینه هشدار در مورد فعالیت دانشجویان چپ را می توان شاهدی از این مدعا آورد که بخش های وسیعی از اپوزیسیون حکومتی هم دل در گرو یک ضد انقلاب ضد فرهنگی در دانشگاه ها را دارند. بر همین اساس فکر می کنم فروکاست دادن این پروژه تنها به خواست وزارت علوم و احمدی نژاد کاری به غایت اشتباه است و نشان از کوته بینی سیاسی دارد.
اما راه کار مقابله با این شرایط را نیز تنها ایستادگی می دانم. چون کلیت حاکمیت جمهوری اسلامی به همراهی بخشی از به اصطلاح اپوزیسیون حکومتی عزم خود را برای حذف نیروی ها مترقی و چپ در داشگاه ها را جزم کرده و تنها راه در مقابل این پروژه ایستادگی و مقاومت و البته همراه کردن بدنه دانشجویی با خود است( مثل تجربه دانشگاه مازنداران و علامه و البته تا حدودی امیرکبیر). البته با در نظر گرفتن این امر که داشگاه جدا از جامعه نیست بلکه بخشی از کلیت اجتماع است ما نیاز به تعیین تکلیف در دیگر عرصه های اجتماع نیز داریم تا بر اساس آن بتوانیم استراتژی مقاومت خویش را در دانشگاه سامان دهیم.

تنوع و اختلاف ميان گرايشات دانشجوئي در دانشگاه هاي ايران بسيار محسوس است. اما برای مقابله با سياست هاي وزارت علوم و دولت احمدي نژاد اتحاد دانشجويان امری است ضرور. بنظر شما گرايشهای مختلف دانشجوئی ميتوانند بر سر يكسري اصول و خواسته هاي حداقل مشترك به توافق برسند؟ حداقل هاي مشترك دمكراتيك حول چه اصول و مواردي مي تواند، شكل بگيرد؟

متاسفانه در چند دهه اخیر ما همواره شاهد یک وحدت طلبی ساده دلانه از سوی اکثریت بزرگی از فعالان سیاسی و اجتماعی بوده ایم. اما همواره نتایج مطلوب خویش را نگرفته ایم و این پروسه هاي وحدت همواره شکست خورده و خود موجب انشقاق بیشتر شده است. به نظر من به جای آن که بر سر این موضوع که چند گرایش و گروه که احتمالا اندک تاثیری بر بدنه عظیم دانشجویی ندارند، چگونه و بر اساس کدام خواست های حداقلی می توانند با هم وارد وحدت بشوند به جدل ها فرسایشی و در نهایت بی نتیجه بپردازیم باید خواست مقاومت در برابر هجمه کنونی به دانشگاه را تبدیل به خواست اکثریت بزرگ دانشجویانی بکنیم که اکنون در حالت به ظاهر بی تفاوت و یا در واقع انتظار به سر می برند. بر همین اساس به نظر من برخلاف این دیدگاه منسوخ که همواره می خواهد بر سر حداقل های ناموجود وارد پروسه وحدت شود باید خواست های حداکثری را بیان کرد که بتوان بر مبنی آن تعداد زیاد از بدنه دانشجویی را با خود هم راه کرد. و در نهایت به اشکال نوین سازماندهی این بدنه عظیم دانشجویی فکر کرد. همچنین به نظرم در درون خود جنبش نیز با حفظ پرنسیب های سیاسی باید به نقادی گرایش هایی مختلف پرداخت.
در ضمن در آخر هم بار دیگر باید این نکته را متذکر بشوم که این سیاست ها تنها محصول دولت احمدی نژاد و یا وزارت علوم ایشان نیست بلکه محصول یک پروسه ی تاریخی در مبارزه روزمره در کل جامعه است که نشات گرفته از تضاد های جدی اجتماعی _ طبقاتی است. دانشگاه هم جزئی از این مبارزه هر روزه در چند دهه اخیر است.آزادی برگزاری انتخابات انجمن ها.