«من مرگ هیچ عزیزی را باور نمیکنم»!

توضیح: 25 سال از آنچه «فاجعه ملی» نام گرفته است، يعنی کشتار هزاران زندانی سياسی در سال 1367 در زندانهای ايران، می گذرد. هنوز جهات ناروشن فراوانی برای داد خواهی از بيداد، باقی اند. سايت کار- آنلاين از شماری از افراد خواسته است که در سمت روشنی بخشيدن به اين جهات، به هر تعداد از سوالات زیر، و يا زوايای ديگری که خود برمی گزينيد، پاسخ دهند.
اگرچه در سوالات زير، تفکيکی بين « پرسشهائی برای نسل جديد سياسی» و «پرسشهائی برای نسلی که شاهد اين جنايت بود»، صورت گرفته است، اما اين تفکيک نباید اکيد و فراگير تلقی شود.
سايت کار – آنلاين از نخستین هفتۀ مرداد ماه اقدام به انتشار پاسخهای دريافتی در سايت کرده است.
شورای سردبيران سايت کار- آنلاين
پرسشهائی برای نسل جديد سياسی
1- آيا در جريان کشتار دسته جمعی زندانيان سياسی که در تابستان و پائيز 1367 بوقوع پيوست، قرار داريد؟ اگر آری، نخستين بار از چه طريقی و تا چه ميزان از اين فاجعه، مطلع گشتيد؟
2- آيا اين جنايت مصداق«جنايت عليه بشريت» است؟
3- به اعتقاد شما انگيزه رژيم در انجام اين جنايت چه بود: احساس خطر؟ نمايش قدرت؟ ويا ...
4- آیا فکر می کنید این جنایت تکرارپذیر است؟ اگر آری، چگونه؟ و چگونه می توان از تکرار آن پیش گرفت؟ اگرنه، فکر می کنید کدام تغییرات آن را تکرارناپذیر کرده اند؟
5- در طول اين 25 سال، رژيم در قبال اين فاجعه از سياست"سکوت" استفاده کرده است و بنظر می رسد که هر گونه پرداختن به اين جنايت ضد بشری، عبور از خط قرمز نانوشته ای در ميان مقامات حکومتی به حساب می آيد. به اعتقاد شما چگونه می توان بر اين سياست " سکوت "، غلبه کرد و جامعه را از عمق و ابعاد اين فاجعه مطلع نمود؟
6- گاه اعتراض یا گله می شود که "جنایات جمهوری اسلامی مطلقاً محدود به این مورد نبوده است، اما چرا این همه بر این مورد تأکید می شود؟" نظرتان در این باره چیست؟
7- آيا زمينه اجتماعی را برای ايجاد «کميته حقيقت ياب»، مانند آنچه که در کشور های آمريکای لاتين شاهدش بوديم، فراهم می بينيد؟ اگر خير، چه موانعی در اين راه وجود دارند و چه راههائی برای عبور از اين موانع را می توانيد پيشنهاد دهيد؟
*****************
پرسشهائی برای نسلی که شاهد اين جنايت بود
1- آيا عضو و يا اعضائی از خانواده شما و يا از دايره دوستان و آشنايان نزديک شما، قربانی اين جنايت بوده اند؟
2- آيا تلاشهای شما در اين 25 سال برای دريافت پاسخی به پرسش کاملا عادلانه شما مبنی بر: چرا؟ و به چه جرمی؟ راه به جائی برده اند؟ اگر پاسخ منفی است، علت را در کجا می بينيد و چه راهی برای رفع موانع پيشنهاد می کنيد؟
3- 25 سال از اين جنایت گذشته است. برخی از مسببان این جنایت دیگر نیستند، برخی نسبت به آن موضع دیگری دارند یا ممکن است اخذ کنند و برخی آن را تأئید می کنند. فکر می کنید آیا این جنایت مشمول مرور زمان شده است؟ اگر نه، چه راهی را برای پیگیری آن پیشنهاد می کنید؟
4 - اخيراپارلمان کشور کانادا طی يک اطلاعيه رسمی، کشتار تابستان و پائيز 67 زندانيان سياسی در ايران را جنايت عليه بشريت اعلام نمود، با استقبال از اين حرکت پارلمان کشور کانادا، آيا می توان اين را به عنوان نقطه عطفی در مناسبات جامعه جهانی با رژيم جمهوری اسلامی درقبال مسائل حقوق بشری ارزيابی نمود؟ و به نظر شما چه گامهای عملی، برای تداوم اين «آغاز مهم»، می توانند برداشته شوند؟
5- اقدامات تاکنونی نیروهای دادخواه ایران برای پیگیری جنایت را چگونه ارزیابی می کنید؟
6- با گذشت 25 سال از آن روزهای سياه، نظر شما در مورد دو شعار: «نه می بخشيم و نه فراموش می کنيم» و «می بخشيم اما فراموش نمی کنيم» که در سالهای اخير به موضوع گفتگو ميان نه فقط بازماندگان آن فاجعه، بلکه اغلب نيروهای سياسی و صاحبنظران مسائل حقوق بشری نيز، تبديل گشته، چيست؟
7 - فرض کنید نیروهای دادخواه ایران امروز موفق شوند مسسببان جنایت را به دادگاه بکشند. فکر می کنید نظام قضائی فعلی بتواند حقوق انسانی شاکیان و متهمان – تأکید می کنم: شاکیان و متهمان – را تأمین و تضمین کند؟
***********************
آنچه که ملاحظه می فرمائيد، پاسخهای رفيق کيوان اسکی، از زندانيان سياسی در ان مقطع، و يکی از دادخواهان «فاجعه ملی»، به پرسشهای بالا است.
«من مرگ هیچ عزیزی را باور نمیکنم»!
پیوسته در طول تاریخ جوامع بشری، حکومتهای خودکامه و استبددای برای تأمین ثبات و امنیت خود، با اعمال خشونت و سرکوب بسیار گسترده بر انسانها، عمل مینمایند. در تداوم این وضعیت، خشونت در بطن جامعه و در چرخهی فرهنگ جامعه نفوذ کرده و نهادینه میگردد.
- در طول زمانی فراتر از سی سال حکومت اسلامی بر جامعهی ایران، حاکمیت تا به امروز جهت طرح و تثبیت ذهنیات و تمایلات خود در تمامی عرصههای زندگی، اساساً با اتکا بر ضد انسانی ترین روشهای خشونتآمیز بر علیه انسانها عمل نموده و در این روند هیچگاه خود را پاسخگوی جنایات رخ داده نمی داند.
- از جملهی این جنایات، میتوان به سرکوب، حبس، شکنجه و کشتار هزاران انسان در دههی ۶۰، به خصوص در تابستان ۶۷ اشاره کرد. این دوره از حکومت جمهوری اسلامی بر ایران، که قطعاً از جمله ننگین ترین دوران زندگی سیاسی تاریخ معاصر کشور ماست، نیاز به تحقیق و بررسی همه جانبه و گستردهای دارد. تا آیندگان در ایران و تمامی جوامع مبتلا به اینگونه تفکرات، با شناخت ریشههای فکری و نظری این جنایات، جامعه را نسبت به بروز دگربارهی اینگونه اعمال ایمن سازند.
- در زمان وقوع فاجعهی تابستان ۶۷ در زندانهای ایران که به حق فاجعهی ملی نام گرفته، من نیز به همراه هزاران نفر دیگر از شهروندان ایران، به اتهامات سیاسی و عقیدتی، در زندان به سر میبردم. و بدین ترتیب، من نیز عزیزان بسیاری را، چه به لحاظ داشتن روابط انسانی- عاطفی و چه به سبب روابط سیاسی، در این دوران از دست دادهام. که یادشان برای همیشه در ذهن و خاطرم باقیست.
- با توجه به مختصات و ابعاد فراگیر و انگیزههای بس ضدانسانی این فاجعه، قطعاً میتوان آن را جنایت علیه بشریت نامید.
مادهی ۷ اساسنامهی دادگاه کیفری بینالمللی، معتبرترین تعریف جنایت علیه بشریت را به شرح زیر ارائه میدهد: «هریک از اقدامات و جرائم زیر که در ارتباط با یک حملهی سازمانیافته و گسترده، با علم قبلی علیه مردمان غیرنظامی ارتکاب شده باشد، جنایت علیه بشریت خواهد بود:
۱- اذیت و آزار به خاطر ملاحظات سیاسی، قومی، فرهنگی
۲- حبس کردن
۳- شکنجه
۴- قتل
۵- نابودسازی
۶- «سایر اقدامات غیرانسانی»
با استناد به این تعریف دادگاه کیفری بینالمللی، میتوان کشتار تابستان ۶۷ در زندانهای ایران را به مثابهی جنایت علیه بشریت محسوب نمود.
-اساساً علل بروز جنایاتی نظیر آنچه که در دههی ۶۰ و به خصوص تابستان ۶۷، در ایران به قوع پیوست را میتوان در دایرهی علت وجودی حکومتی استبدادی و خودکامه ارزیابی نمود. بروز جنایاتی این چنین، عمدتاً از روی احساس ترس و خطر زیر سئوال رفتن حکومت میباشد. شرایطی که به تبع پذیرش قطعنامهی ۵۹۸ در جنگ با عراق برای حکومت اسلامی ایجاد شد، از یک طرف و بهانهی رژیم از حملهی بسیار احمقانهی سازمان مجاهدین با کمک ارتش عراق به ایران از طریق مرزهای شمال غرب کشور، از طرف دیگر، را میتوان به پیوست و در ادامهی همان روش سرکوبگرانهی رژیم جهت حفظ و تثبیت حاکمیتش ارزیابی نمود. که در این مقطع به کشتار و قتلعام زندانیان سیاسی در سراسر کشور منجر گشت.
خمینی با فتوای خود در مقطع حملهی مجاهدین، این احساس ترس و انتقامجویی را کاملاً بروز میدهد. او میگوید:
«از آنجا که منافقین خائن به هیچوجه به اسلام معتقد نبوده و هرچه میگویند از روی حیله و نفاق آنهاست، و با توجه به محارب بودن آنها و جنگهای کلاسیک آنها در غرب و جنوب کشور با همکاری حزب بعث عراق و نیز جاسوسی آنها برای استکبار و ضربات ناجوانمردانه آنان از ابتدای تشکیل نظام تا کنون، کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و میکنند، محارب و محکوم به اعدام میباشند».
بدین ترتیب، خمینی با انگیزهی انتقامجویی و ترس از وجود زندانیانی که شاید در آینده و در صورت آزادی از زندان، بتوانند برای نظام او مشکلآفرین باشند، دستور مرگ و قتلعام عمومی زندانیان سیاسی و عقیدتی سراسر کشور را صادر کرد؛ صرفنظر از میزان حکمی که دادگاههای خودشان برای این زندانیان صادر کرده بودند.
- از آنجایی که تاکنون نه در صحنهی داخل کشور و نه در عرصهی جهانی، با این جنایات رژیم تعیین تکلیف نشده و هنوز هم رژیم حاضر به پذیرش مسئولیت و عواقب این جنایات نمیباشد و حتی حاضر نیست تا هویت و محل دفن این دسته از زندانیان قتلعام شده را اعلام نماید، چگونه میتوان از ارتکاب دگربارهی اینگونه جنایات جلوگیری به عمل آورد و شرایط امن در زندگی اجتماعی را فراهم نمود؟ همچنان که تا به امروز شاهد بروز جنایاتی از این دست میباشیم. نظیر آن چه در کوی دانشگاه (در سال ۷۸) و در سال ۸۸ در زندان کهریزک به وقع پیوست.
- چندین عامل تاکنون سبب گشته تا اینگونه جنایات در پوشش و سایه باقی بمانند و حتی روشنفکران و نخبگان جامعه نیز چندان که باید و شاید، درگیر طرح و بررسی این جنایات نشوند:
ابتدا باید به عامل فضای سرکوب و خفقان که رژیم به جامعه تحمیل نمود، اشاره کرد؛ که این فضا، خود عامل بازدارندهی جامعه به طور کلی و روشنفکران و نخبگان به طور خاص، جهت پردازش به این جنایات بوده است.
و در ادامه باید به فقدان اتفاقنظر قاطع و کامل نیروهای اپوزیسیون ایرانی جهت بررسی و تحقیق پیرامون این وقایع اشاره کرد و اساساً درک درستی از نحوهی پرداختن به این جنایات وجود ندارد. جای بسی تأسف است، در حالی که به این جنایت «فاجعه ملی» نام نهادهاند، اما نمیتوانند در عرصهی ملی به بررسی و اتفاق نظر در این رابطه بپردازند!
ضمناً جا دارد تا از جریانات و افرادی که نسبتاً به اینگونه جنایات و بعضاً با ملاحظات سیاسی معینی در ارتباط با بخشی از حکومت برخورد کرده و کلاً از کالبدشکافی دقیق این وقایع شانه خالی میکنند نیز صحبت کرد. چرا که در صورت تعیین تکلیف قطعی با اینگونه جنایات، بعید نیست تا برخی از چهرهها و جریانات درون یا حواشی حکومت که امروز مورد همان ملاحظات واقع هستند، خود به عنوان متهم یا متهمان این جنایات در گذشته مطرح گردند. این دسته از جریانات و افراد ملاحظه کننده غافل از آنند که برای راهیابی به هرگونه تحول در آیندهی جامعه، الزاماً میبایست از کانال ایمن سازی جامعه گذر کرد؛ و برای ایمنسازی جامعه از جنایات رخدادهی تاکنونی، بدون اعادهی حقوق قربانیان که اساس یک اتفاق ملی و اعتماد به زندگی جامعه است نمیتوان عمل نمود و در آینده، هرگز نمیتوان به یک جامعهی امن با مفروضات انسانی دست یافت.
- برای شکستن سیاست سکوت در این رابطه، حتماً باید به طور مدام و مستمر به طرح موضوع و بررسی عوامل و ذخیرههای فکری اینگونه جنایات پرداخت، نه این که فقط به برگزاری سالی یکبار مراسم، بدون کار دقیق بسنده کرد. انتظار این است تا در کلیهی نشریات و صفحات اینترنتی متعلق به جریانات مختلف اپوزیسیون، بخش مستقلی جهت بررسی و تحقیق در رابطه با اینگونه اتفاقات گشوده شود.
تشکیل کمیسیونهای حقوقی جهت بازنگری و بررسی این اعمال، با کمک وکلای برجستهی حرفهای، ایجاد ارتباطات وسیع در سطح کلیهی احزاب، سازمانها، افراد در رابطه با تبادل اطلاعات مربوط به این جنایات و هممسان سازی اینگونه اطلاعات و انتشار مستمر آن در سطح جنبش، و در عرصهی بینالمللی با کمک جریانات و مراکز حقوق بشری، جهت طرح و انتشار اطلاعات مربوط به اینگونه جنایات اقدام شود. و جهت درگیر کردن ارگانهای مربوطهی بینالمللی با اینگونه اتفاقات، اقدام لازم به عمل آید.
- در شرایطی که در سطح احزاب و جریانات اپوزیسیون و روشنفکران و نخبگان ایرانی، در فهم عوامل و ریشههای این جنایات، اتفاقنظر وجود ندارد، چگونه میتوان از کمیتهی حقیقتیاب سخن به میان آورد؟ هرآینه، بتوانیم موضوع را در سطح ملی به اتفاقنظر کلی برسانیم، آن وقت کمیتهی حقیقت یاب یا نهادهایی از این دست، زمینهی مادی مییابند.
- نیروهای دادخواه اینگونه جنایات تاکنون بسیار محدود بوده و لذا دامنهی پرداختن بدان نیز چندان گسترده نبوده است.
امروز در صحنهی داخل کشور طرح خواستههایی بسیار محدود از جانب بازماندگان این جنایات -از قبیل آمار دقیق قربانیان، محل دفن و مجوز برگزاری مراسم- مطرح میباشد. میبایست با هماهنگی و همراهی خانوادهها و بازماندگان به طرح و گسترش اینگونه خواستههايشان کمک نمود.
- جا دارد باز هم به صراحت اعلام نمایم که ضمانت تداوم هرگونه تحولی در جامعه، در گرو ایجاد امنیت اجتماعی و از بین بردن شرایط تکرار دوبارهی جنایاتی که تاکنون رخ داده، میباشد. ضمن آن که اعادهی حقوق از دست رفتهی انسانها، ضامن ایجاد فضای اعتماد ملی و اساساً حقوقی کردن جامعه خواهد بود.
دوستان من! اعادهی حق نه بر مبنای ملاحظات سیاسی، که بر اساس حقوق مطروحه در کنوانسیونهای حقوقی بینالمللی صورت میپذیرد.
- در یک دادخواهی عادلانه، بخشیدن یا نبخشیدن جزو حقوق بازماندگان قربانیان جنایات میباشد. و فراموش نکردن آن میبایست به یک خواست اجتماعی بدل شود و با طرح و بررسی مستمر و پیوستهی آن جهت بازدارندگی جامعه از بروز مجدد آن، عمل شود.
ما میتوانیم با توجه به تجربیات جوامع مختلف در اینگونه موارد، نسبت به گذار جامعه از این دوران پررنج و درد اقدام نماییم.
باشد تا بدینسان فصلی جدید در زندگی جامعهمان ایجاد کنیم. فصلی نوین جهت زندگی بهتر!
با امید به آن روز
کیوان اسکی
افزودن نظر جدید
دیدگاهها
کاوه بنائی ـ رم replied on لینک ثابت
با سلام ....سایت کارـ آنلاین
شورای سردبیران سایت کار آنلاین... در رابطه با پاسخ به پرسش نامه ی شما اشاره نمودید که آقای کیوان اسکی از بازماندگان "فاجعه ملی" و......
لطفا جهت تطهیر اذهان عمومی و اطلاع خوانندگان مطالب شما , اصطلاح [بازماندگان فاجعه ملی] را کمی توضیح دهید.
با تشکر .کاوه بنائی ـ رم
کاوه بنائی ـ رم replied on لینک ثابت
با سلام
سایت کار آنلاین
شورای سر دبیران... الان ساعت 16.35 دقیقه است. طبق قانون خانه های تیمی !!! وقت شما برای حفظ اطلاعات پایان گرفته است. 48 ساعت سپری شد و پاسخی به سئوال کوتاه من ندادید.پاسخ را من می دهم.برای همیاری به دوستان که دست اند کار 25 سال یادمان کشتار زندانیان سیاسی در تابستان 67 هستند. احساس می کنم دوستان شورای سردبیران هیچ کدامشان در شرایط تابستان 67 قرار نداشتند و گناهی مرتکب نشدند که اطلاعی از ان شرایط ندارند.
بازماندگان فاجعه ملی چه کسانی هستند؟
بر گردیم به 25 سال قبل....تابستان سال 67 کلیه زندانیان سیاسی که از بندها با نظر بازجوهای مربوطه ,چپ ها شعبه 5 و 6 در زندان های بزرگ نظیر اوین و گوهر دشت در شهرستانها , از جمله مازندران با بازجو پرونده متهم یا محکوم سیاسی,و همچنین شماری تواب که با بازجوهای اداره اطلاعات همکاری دیر هنگام داشتند به سلول های انفرادی منتقل شدند.این دسته از زندانیان چه چپ چه غیر چپ ماهها در انفرادی بسر برده و از بازجوهای خود مجددا و بارها بازجوئی گردیدند. ملاقات ها قطع و گاها 4 ماه در انفرادی بسر بردند. تا اینکه " هیئت مرگ " به شهرستانها آمدند. از جمله مازندران...."بازماندگان فاجعه ملی"همه با" هیئت مرگ "روبرو نشدند. با نظر اداره اطلاعات طبق تشریفات اداری در نوعبت کشتار قرار گرفتند.مازندران 38 اعدامی داشت . انهم تیرباران... 5 نفر نصیب بهشهر شد.فکر می کردم شما در کاری جدی وارد گشته اید. اشتباه از من بود پرسش کردم. برایتان ارزوی موفقیت دارم. کسانی که در این شرایط قرار نگرفتند با نام بازماندگان فاجعه ملی شناخته نمی شوند. و هیچ شهادتی را هم نمی توانند بدهند.چون اطلاع از روز واقعه ندارند.روی این اصل هست که معتقدم " نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم" را باید به شعار ملی بدل کنیم. تنها وابستگان جان باختگان را دخیل در این امر و راه فرار را به روی جانیان باز نکنیم.بسیاری از بازماندگان شاهد روزان تلخ اعدام رفقای خود بودند. به آنها هم حق اظهار وجود و دادخواهی بدهیم.با سپاس کاوه بنائی ـ رم ساعت 4.57 روز پنج شنبه تاریخ 31/07/2013
علی پورنقوی replied on لینک ثابت
رفیق کاوه عزیز
با سلام و تشکر از توضیحاتت در مورد مفهوم "بازماندگان فاجعۀ ملی". من در صدد رد یا اثبات انتساب عنوان "بازماندۀ فاجعۀ ملی" به این و آن کس نیستم. بلکه نکته ای در نوشته شما توجه من را جلب کرد که به لحاظ اهمیت حقوقی و بنابراین عملی آن، مایلم آن را با شما در میان بگذارم. شما محتملاً می دانید که من موافق شعار "نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم" از جانب نیروهای سیاسی نیستم و این شعار را شعاری غیرحقوقی می دانم. تأکید می کنم: از جانب نیروهای سیاسی و نه از جانب شاکیان خصوصی. اما فعلاً و لحظه ای با شما موافقت می کنم که این شعار باید به شعار ملی تبدیل شود. تبدیل یک شعار به شعار ملی قاعدتاً به این معنا است که هر یک از آحاد ملت مجاز باشد آن شعار را سر دهد و در واقعیت نیز اکثریتی از ملت چنین کند. چگونه است که شما حق نبخشیدن را به آحاد ملت می دهید، اما حق شهادت دادن را، که حقی به مراتب "بیطرف تر" از حق بخشیدن یا نبخشیدن است، از عده ای سلب می کنید؟ چرا هر کس به قدری که فاجعه را "زیسته" است حق شهادت نداشته باشد، اما میلیونها نفر بی آن که مطلقاً با فاجعه تماسی داشته باشند، حق نبخشیدن داشته باشند؟
از پاسخت پیشاپیش ممنون ام. نیازی نیست از قانون خانه های تیمی تبعیت کنی.
با احترام
علی پورنقوی
کاوه بنائی ـ رم replied on لینک ثابت
با سلام رفیق علی پور نقوی
من توضیح را به سایت کار آنلاین و شورای سر دبیری نوشتم.به شخص ننوشتم. راجع به شخص موضع دیگری دارم که این سایت مکان درستی نمی باشد. شما می توانید به عنوان یک شهروند هر موضعی داشته باشد.هیچ کس خرده ای به شما نمی گیرد.یک فرد هستید و یک شهروند.در رابطه با کروه و سازمان سیاسی اتخاذ تصمیم جمعی است. بنابراین سازمان فدائیان خلق ایران ( اکثریت) ایران نه تشگیلات خارج از کشور!در خصوص این امر تصمیم می گیرد.نه می بخشیم , نه فراموش می کنیم/ یا می بخشیم , فراموش نمی کنیم/
گره کور ما اینجاست.آیا مابلید وارد این بحث شوید؟ من مشکلی ندارم.حق بخشیدن را من سلب نمی کنم , اما حق نبخشیدن به حیات و ویژگی شخص دارد. از کدام فاجعه صحبت می کنید؟میلیونها نفر با فاجعه هیچ تماسی نداشتند, چکونه می توانند داوری کنند؟ضمنا قانون خانه های تیمی امروز به مشاوره جمعی مربوط می شود. هیچ مورد دیگری ندارد. از اینکه متن را تغییر داده اید از هوشیاری تان سرچشمه می گیرد و من این روش را می پسندم.با درودی خوش به رفیق علی پور نقوی امید وارم این نظر , نظر شورای سر دبیری سایت کار آنلاین باشد.
علی پورنقوی replied on لینک ثابت
رفیق کاوه عزیز
سلام و ممنون از پاسخ ات. در ارتباط با نوشته آخرت مایلم چند نکته را بنویسم:
1- تصریح کنم که تغییر متن توسط سردبیر وقت نشریه انجام شده است و من پس از خواندن نوشته آخر شما از آن مطلع شدم. این تغییر را می توان چنین تلقی کرد که سردبیر نشریه تذکر شما را وارد دانسته است.
2- توجه داری که من نوشته قبلی ام را با این تأکید که "در صدد رد یا اثبات انتساب ... نیستم" شروع کردم؛ یعنی به عنوان خواننده ای از خوانندگان نشریه می نویسم که نکته ای در نوشته شما توجه اش را جلب کرده است. گمان نمی کنم شما بر این نظر باشی که درب این بحث بر روی افراد بسته باشد. برعکس تبدیل یک شعار به شعار ملی، منطقاً مستلزم امکان ورود آحاد ملت در مباحث مربوط به آن شعار است.
3- از من پرسیده ای که "آیا مایلم وارد این بحث شوم؟" آری، من بسیار مایلم وارد این بحث شوم. سال پیش هم در نوشته ای بحث ام در این باره را تقریباً به تفصیل در کار آنلاین مطرح کردم. این نوشته در لینک زیر موجود است:
http://www.kar-online.com/node/5053
فشرده حرف من این است که شعار "می بخشیم، اما فراموش نمی کنیم" نسخه برداری کم سنجیده ای از تجربۀ افریقای جنوبی است و شعار "نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم" تا حدودی، تأکید می کنم تاحدودی، واکنش شتابزده ای به شعار اول. بر این نظر هم هستم که کار مفید برای دادخواهی نسبت به جنایت سال 67 حاکمان جمهوری اسلامی، نه پرداختن و پافشردن بر یکی از این دو شعار، بلکه اندیشیدن و تدوین یک نظام حقوقی مترقی و مدرن است. باری من، چنان که نوشتم، سخت مشتاق بحث در این باره ام. امیدوارم روشن کرده باشم از کدام زوایا.
4- صرفاً برای اطلاع: شورای سردبیران جز در مورد "یادداشت" کار آنلاین، در باره دیگر مطالب مندرج در نشریه تصمیم جمعی نمی گیرد.
با ارادت
علی پورنقوی
ناشناس replied on لینک ثابت
رفیق علی پور نقوی عزیز,
با درج یاد داشت زیر از ادامه بجث در این ستون خود داری می کنم. چرا که تا مدتی دیگر خود بخود مسائل دیگر سایه می اندازد. اما می توانیم هر یک با انتشار مقالاتی در باب این مبحث , پیگیر ادعای خود باشیم.
از برتولت برشت:
نخستین باری که خبر کشتار برخی از دوستان را اعلام کردند, فریاد خشم همه بر خاست.کمک ها سرازیر شد.بعد صد نفر را کشتند.و وقتی هزار نفر را درو کردند و کشتار ادامه پیدا کردند, خاموشی عمومی بر قرار شد.و کمک ها بیش از پیش نایاب شدند.واقعیت این است{وقتی جنایات انباشت می شود, دیگر به چشم نمی آید.وقتی درد ها و رنج ها تحمل ناپذیر می شود,دیگر صدائی فریادی شنیده نمی شود.مردی را به قصد کشت زده اند, آن کسی که شاهد بوده است در ناتوانی سقوط می کند.در اینجا هیچ مورد غیر طبیعی و شگفت انگیزی دیده نمی شود.وقتی جنایت مقل باران نازل می شود,دیگر هیچ کس صدایش در نمی آیدکه دست دژخیم را متوقف کند}
وقتی امور چنین است چه باید کرد؟
آیا واقعا هیچ راهی برای بازگردانیدن مردم به روئیت واقعیت دهشتناک وجود ندارد؟
چرا مردم رویگردان می شوند؟
علت اینست که مردم امکان مداخله در آن را ندارند.اگر امکان کمک به آنهارا نداشته باشند روی دردها و رنج ها ی دیگران توقف نمی کنند . ان را واپس می زنند.
ضربه را می توانیم تحمل کنیم که بدانیم از کجا , کی و به چه دلیلی . به چه هدفی وارد می شود. حتی در اشکال نازل آن , در این صورت است که می توانیم یار و غم خوار قربانیان باشیم.
در شرایط دیگر هم می توانیم به فکر قربانیان باشیم , ولی نه در دراز مدت , د هر صورت نه وقتی که ضربات مثل تگرگ بر قربانیان می بارد , در نتیجه باید پرسید این ضربه ها برای چیست؟ ... برتولت برشت
ادامه این بحث را در مقالات منعکس خواهم کرد . با درودی خوش بر شما
کاوه بنائی ـ رم 11.40 مورخه 5/8/2013