آزادی دینی در پرتو آمار
این واقعیت که دین در ایران نقش بسزایی را ایفا میکند، امری واضح و آشکار است و به تنهایی نگرانکننده نیست، اما موضوع نگرانکننده، حمایت از اعمال قوانین شرع در حوزه حقوقی و سیاسی میباشد.
این واقعیت که دین در ایران نقش بسزایی را ایفا میکند، امری واضح و آشکار است و به تنهایی نگرانکننده نیست، اما موضوع نگرانکننده، حمایت از اعمال قوانین شرع در حوزه حقوقی و سیاسی میباشد.
در شرایط کنونی، همه ما ضمن حمایت از اعتراضات کنونی، بایستی خواهان آزادی بیقید و شرط همه دستگیرشدگان اخیر، و محکومیت مسئولینی باشیم که به جای مصالحه و آرام نمودن مردم، آنها را به گلوله بسته و میبندند. اگر کسی از تظاهرکنندگان به عمد موجب قتل یا زخمیشدن کس دیگری شده است، با رعایت همه موازین قانونی باید با آن فرد رفتار شود. دولت و شرکتهای بیمه نیز خسارات مالی مردم عادی را تقبل کنند. این گام اول مصالحه است.
خشونت، فقط در شرایط دفاع از خود، جایی که واقعاً بتوان دفاع از خود نامید، میتواند جایز شمرده شود، حتی اگر همه ما واقف هستیم که عامل اصلی خشونت در این سرزمین سیستم استبدادی ولایت فقیه است. نه تظاهرکننده و نه نیروی انتظامی مقابل آن.
عدهای از نیروهای اپوزیسیون معتقدند علمالهدی مردم را بازیچه دستان خود برای مبارزه با روحانی کرد؟ شاید.اما شاید مردم جناح مقابل را بازیچه دست خود کرده و از شکاف موجود استفاده میکنند. هیچکس نمیتواند بگوید که چه چیزی و یا چه حادثهای در کدام لحظه باعث غلیان و سرریز احساسات مردم میگردد. آیا اوضاع اقتصادی مردم ایران در سال 1357 بدتر از یک دهه قبلتر بود؟ آیا کسی میتوانست تبعات خودسوزی محمد بوعزیزی در تونس را حدس بزند؟
نفی واقعیتها، مثلاً ملاقاتهای خمینی با روشنفکران در قبل از انقلاب، اگرچه بعد از مرگ وی میتواند بر مشروعیت او بیافزاید اما نفی این جنبه از شخصیت وی فقط درست مانند یک بومرنگ بسوی ما باز خواهد گشت. تنها وظیفه ما قرار دادن خمینی در یک زمینه تاریخی با توضیح قولها و گفتارهایی که به آنها خیانت کرد (و یا اینکه فقط از سر مکر و حیله بر زبان اورد)،و جنایتهایی که مرتکب شد، میباشد. هرچه باشد امروز اکثر افراد، پدر ژوزف، عالیجناب خاکستریپوش را نه به خاطر نوشتههای عرفانیاش بلکه اعمال سیاسیاش در جنگ سیساله، به عنوان یک رهبر مذهبی که همراه با عالیجناب سرخپوش از هیچ مکر و حیلهای در راه اهداف «متعالی» خود کوتاهی نمیکردند، بیاد میاورند.
آیا کشور اسرائیل حق حیات دارد؟ این یکی از مواردی است که در مورد خودِ پرسش اختلافنظر وجود دارد. برخی با طرح چنین پرسشی قصد مقابله باسیاستهای کشورهایی چون ایران را دارند، اما در اصل طرح چنین پرسشی اشتباه است. در طول تاریخ کشورهای بسیاری وجود داشتهاند که امروز دیگر نشانی از آنها وجود ندارد و هیچکس خواهان احیای آنها نیز نیست.
ازآنجاکه ائتلافهای سیاسی معمولاً از بالا شکل میگیرند، نمیتوان آن را با همبستگی که معمولاً از پایین ایجاد میشوند یکی کرد . ائتلافهای سیاسی ممکن است زودگذر باشد، درحالیکه همبستگی که از پایین شکل میگیرد معمولاً پایدارتر است. طبعاً در اینجا لازم به تذکر است-اگر بخواهیم از اصطلاحات اشلی تیلور استفاده کنیم- همبستگیهای قوی پایدارتر هستند.
نکته دیگر آنکه افراد فقط عضو یک گروه نیستند و معمولاً در گروههای متفاوت شرکت دارند؛ اعضای یک حزب کارگری میتوانند در یک جبهه دموکراتیک میهنی شرکت داشته باشند. از این رو باید به مسئله همبستگی و اتحادهای سیاسی به طور جداگانه نگاه کرد. همبستگی در اشکال متفاوت قوی و ضعیف وجود دارد. برای پیشبرد یک مبارزه طولانی و سخت سیاسی، نوع اول همبستگی حائز اهمیت زیادی است.
بزرگترین اشتباه انقلابیون روسیه اعم از بلشویک، منشویک و اس.ار. عدم تلاش کافی برای اتحاد سوسیالیستها حول یک پلاتفرم انقلابی بود. اگر آنها شجاعت پذیرش چنین اقدامی را داشتند، شاید گونهای از تکثرگرایی و دموکراسی در روسیه نهادینه میشد. آیا انقلابیون امروزی وُسع نادیده گرفتن چنین درسی را دارند؟
در قرن بیستم جنبش سوسیالدموکراسی به عنوان قویترین بخش جنبش کارگری در کشورهای پیشرفته سرمایهداری توانست موفقیتهای چشمگیری را بدست اورد. این موفقیتها، در درجه اول نتیجه تلاشهای احزاب سوسیالدموکراسی بود. سیاست سوسیالدموکراسی بر پایه سازش طبقاتی با سرمایهداران نهاده شده بود. موقعیت و چشماندازهای این جنبش در شرایط کنونی از شرایط مساعد قرن گذشته به دور است. اگر سرمایه را به عنوان جناح مقابل سوسیالدموکراسی در نظر بگیریم، آنها به دلایل مختلف با نمایندگان طبقه کارگر حاضر به سازش شدند.