غروبها میامد
غروبها که ستاره ای در آسمان تیره
پیدا نبود،
با همان کت و شلوارِ راه راه همیشگی
تِلو تِلو در زمین و هوا
می آمد وُ...از تاریکی می گذشت
شعر
ز نام من به جهان نوین تداعی کن
ز من که تازه جوان بودم و شرر بودم
به راه میهن و مردم هماره بَر بودم
به جانِ خانه چراغی دوباره روشن کن
که بشکفد ز شعلهاش به میهنم جاوید...
شعر من!
عفونت زخمهای عمیق رنج است
شعار گرم آتشین انقلابیون جوان شهرم
که فریاد می زدن " باید برخیزیم"
شعارهمیشه جاری بر زبان
سر آغاز جهان نو بدور از بردگی
...
من اینچنین نوشتهامت بر گلوی باد
من اینچنین سرودهامت در ترانهها
ای آن که عطر بارقه داری به جان خود
ای آن که شاد و شوخ و بهارانهای به دم
بر تارک زمانه چنین مینگارمت!...
آیه هایی که بجز قتل و شکنجه، بی پیام
از پیام عاطفه خالی است دنیای شما
کهنه اندیشی ز آیین شما آکنده شد
همچنان خالی ز "پویا"یی است فردای شما
آن کيست اما؟
آن کيست میخواهد چنين، مستی نباشد؟
آن کيست میخواهد که اين زيباترين را
از باغِ ما بردارد وُ بر دار دارد؟
"هستی"، نمی بخشايد وُ ما
بايد نبخشيم
آن...
یک برگ
یک مرگ
برگی که شاد و ساده بپژمرد پُرنشان
مرگی که جان خانه تبه کرد صد زمان
یک برگ
یک مرگ
یک دختر از تبار ِ ترانه.
یک دختر از سرود ِ ستاره.
از کوچهباغهای بهاره –
مارا صدا زدهست
تا از زلال ِ آینه وُ آبها شویم.
اگر بارانی، ببار بر ما
بشور خونهای نوجوانان را
ببار بر دشت یاران را
بزن رنگین کمانت، بر این آسمان تیرهی ما
کویر خشک آزادی را تر کن!
سرود زندگی سر کن!
هر روزم یک واژه بود آنهم واژههای زندگانی
روزگاران به غم گذشت، و من ماندم با ناکامیهای زندگی
اینگونه پیمان بستم با واژهها در فراز و نشیب زندگی
رویایی خوشبختی را از قلم...
واژهها به رنگ سرخ درمیآیند
و سرود و شعر میشوند
در زمانهای که بیداد
پایانی ندارد،
عشق بیمهابا موج برمیدارد
برای مبارزین شهرم،
که در نبردی نابرابر با مردان نیزه بدست جان باختند
با لکنت زبان در دام دلی شکسته
آرام و بی صدا رویاهای دخترم را
در دفتر یادداشتهای روزانه بجا مانده ش...
سخنسرای صمیمی ِ باغ ما، «ژینا!»
...
تمام هستی سرسبز ِ عاشقانهی من
تورا صدا زده است.
ومثل زمزمهی جویبار ِ تابستان
ستاره بارانست.
هرچه فکردم که چه بنویسم از تو، نه واژه ها و نه ذهنم مرا یاری ندادند، چون تورا نمی شناختم.
آما تو را بعد از مرگ شناختم وبرایت شمعی روشن کردم.
واز دل نوشت هایم، این دل نوشته برای تو...
این شعر را از ترکی استانبولی به فارسی، به یاد دختر عزیزمان «مهسا امینی» و والدین و بازماندگان او و همه انسانهایی که با خانواده مهسا، اعلام همدردی و همبستگی کردند.
چگونه با شعر گفتن می شود
قلبهای شکسته را ترمیم کرد
وقتی که شعرا!
شهرتشان به ژولیده گی و پریشان حالی ست!