چند دلنوشته
چنددلنوشته
رسموروزگار
چنددلنوشته
رسموروزگار
نام ، ایرانی
شهرت مهاجر
تاریخ تولد، نسل چهل
محل زندگی هرمزگان، سیم بالا
علت مهاجرت، ترس از...
ترس از چی؟
از زمان باید پرسید
...
آن اندیشه و خیال، حرف نبود
امه، دل نوشته ا ی
با صدای خودم :
برای تو می نویسم . برای توکه هنوز دوستت دارم
برای تو، که با بهارت بهارم وبا ...
برای تو می نویسم که سبزم با گذشته ها، وامیدم به فرداست
برای تو ،که با تمام خاطره ها، چه خوب وچه بد ش
زندگیم ،با بهار گذشته ی یادها،سبز می کنم.
برای تو می نویسم،که نه حدی داری ونه مرز.
برای تو می نویسم ،که دلتنگ توام،گرچه آن صدای مهربانت درگوش جانم،اندوه وفاصله هاراکم می کند،اما دوری تو...
می بخشی که بدون سلام شروع کردم.
سلام
اگر توخوبی،منهم خوبم .
اگرتو خوشحالی ،من هم خوشحالم،اگرچه سالها ست از تو دورم.
درد را بگو، هنوز هم هست گوش شنوا
عمرگرگذرد، آفتاب امید زیباست
نگران این هستم لب ببندی و نگوئی سخنی
آری، گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان راه نمی اندیشم
من به آغاز می اندیشم، با تمام تجربه
من هنوز به دنبال دلم
شط فانوس ونور
جسم و جان تبدار،با دلی پُرآذر
که به دلتنگی خود می نگرد...
دلتنگی هارا باید شست
غصه ها را بی هیاهو پا ک باید کرد
کینه هارا، باید از عشق سیراب کرد
دل ها را، از منظر مهر باید دید
چشم ها را، با آب زلال باید شست
بر بال سمند خاطره ها نشستم
تا پرواز دهم کبوتران را
بر من بتاب ، ای شب ، چراغ روشن خاطره
برمن ببار ای ترنم دل نشین
سبزه های هستی مان را سبز کنیم، بهار و نوروز از راه میرسد.غبار و زشتی از خود بتکانیم و به مهر انسان و انسانیت پای سفره هفت سین بنشینیم . باشد که این نورو، نوروز قلب ها باشد وبزدایت از زنگار کینه ها.هرروزمان نورو، نو روزمان پیروز. بهاران خجسته باد
همراه بامردم اکراین:
شب گوئی، سحری هست
زین ره،هم گذری هست
گذر ازاین دژخیم زمان
صبح فردایش،چه زیبا ثمری هست.
چرا اینقدر بزدل شده ام ،چه چیز باعث شده که من اینجور خاک بر سر باشم. نه این فکر درست نیست، ما که جنایتی نکرده ایم، ما که فاسق همدیگر نبوده ایم ، ما همدیگرو دوست داشتیم، ما عاشق همدیگر بودیم، این سنت بود که به ما اجازه نداد. این تحجر است که اینگونه شقاوت را خرمن می کند. مگردوست داشتن گناه ست ؟